English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 177 (3097 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
word count U واژه شماری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
underestimation U سبک شماری سهل گیری ناچیز شماری
portmanteaus U واژه مرکب از دو واژه
portmanteau U واژه مرکب از دو واژه
portmanteaux U واژه مرکب از دو واژه
tonnage U تن شماری
enumerative U شماری
goal average U گل شماری
multiplication U بس شماری
trivialization U ناچیز شماری
isomer couting U همپار شماری
slight U ناچیز شماری
slighted U ناچیز شماری
enumeratoin U یکایک شماری
slighting U ناچیز شماری
slights U ناچیز شماری
foliation U برگ شماری
polled U رای شماری
chronometry U گاه شماری
slighter U ناچیز شماری
polls U رای شماری
self contempt U خوددون شماری
poll U رای شماری
multiplication tables U جدول بس شماری
multiplication table U جدول بس شماری
slightest U ناچیز شماری
linage U سطر شماری
lineages U سطر شماری سویه
lineage U سطر شماری سویه
self consequence U خود فزون شماری
self incrimination U مقصر شماری خود
self effacement U ناچیز شماری خود
self imprtance U خود رابزرگ شماری
self depreciation U کوچک شماری خود
block counting test U ازمون مهره شماری
disparagement U خوار شماری کاهش
To be counting the days . U روز شماری کردن
to pace off U با گام شماری جدا کردن
royalty tonnage U ی که حق الامتیازبدان تعلق میگیردبتن شماری
self glorification U بزرگ شماری خود لاف
minimization U کوچک شماری کمینه سازی
Persian [Iranian ] calendar U گاه شماری ایرانی [تقویم فارسی]
sound off قدم شماری درهنگام رژه رفتن
chronology U تاریخ شماری جدول یا شرح وقایع یاتاریخهای وابسته بانها
penny a liner U کسیکه مقالات ارزان برای روزنامه می فرستد و ازروی سطر شماری پول می گیرد
neologism U نو واژه
terming U واژه
word U واژه
neologisms U نو واژه
termed U واژه
term U واژه
mosul U واژه
worded U واژه
loanword U واژه بیگانه
philologist U واژه شناس
neolalia U واژه تراشی
paronym U واژه هم ریشه
punctuation for reference U زیر واژه
score out that word U ان واژه را خط بزنید
dictionary U واژه نامه
glossary U واژه نامه
lexicon [dictionary] U واژه نامه
word book U واژه نامه
wordbook U واژه نامه
buzz words U رمز واژه
buzz word U رمز واژه
wordbook U واژه نامه
word order U ترتیب واژه ها
word deafness U واژه کری
the root of a word U ریشه واژه
stimulus word U واژه محرک
loanword U واژه عاریه
pejorative U واژه تحقیری
synonym U واژه مترادف
coinage U ابداع واژه
dissylable U واژه دوهجائی
cognate U واژه هم ریشه
word-blindness U واژه کوری
neologism U واژه جدید
synonyms U واژه هم معنی
word blindness U واژه کوری
synonyms U واژه مترادف
synonym U واژه هم معنی
neologism U واژه تراشی
neologisms U واژه تراشی
neologisms U واژه جدید
glossaries U واژه نامه
word U واژه سخن
lexicology U واژه شناسی
worded U واژه سخن
keyword U واژه کلیدی
glossary U واژه نامه
intercalation U واژه افزایی
wordprocessing program U برنامه واژه پردازی
word association test U ازمون تداعی واژه ها
word building test U ازمون واژه سازی
wordage U کلمات واژه بندی
lexicon U واژه نامه دیکسیونر
lexicons U واژه نامه دیکسیونر
word choice test U ازمون واژه گزینی
word span test U ازمون فراخنای واژه ها
syncopation U کوتاه سازی واژه
logomachy U بازی واژه پردازی
polysllable U واژه جند هجائی
homely [British E] <adj.> U سنگین [واژه تحقیری]
english words U واژه ها یا لغات انگلیسی
pentasyllable U واژه پنج هجائی
octosyllable U واژه هشت هجائی
homely [British E] <adj.> U بیمزه [واژه تحقیری]
homely [British E] <adj.> U خفه [واژه تحقیری]
post fix U در پایان واژه چسباندن
dictionary sort U ترتیب واژه نامهای
this word means a dog U این واژه یعنی سگ
that word is obsolescent U ان واژه کم کم دارد مهجور
teragram U واژه چهار حرفی
prandial U واژه شوخی امیز
septisyllable U واژه هفت هجائی
score out that word U روی ان واژه خط بکشید
an inseparable prefix U سر واژه جدا نشدنی
a word with a pejorative connotation U واژه ای با معنای ضمنی منفی
God bless [you] ! U خدا حافظ [واژه کهنه]
spicery U انباری ادویه [واژه قدیمی]
dictionaries U کتاب لغت واژه نامه
periphrasis U استعمال واژه ها وعبارات زائد
malaprop U کسیکه واژه ها را اشتباه بکارمیبرد
neology U استعمال واژه یااصطلاح جدید
purism U واژه یا اصطلاح اصیل وصحیح
rebus U نشاندادن واژه ها بصورت مصور
glossary U واژه نامه ضمیمه کتاب
lexicography U فرهنگ نویسی واژه نگاری
dictionary U کتاب لغت واژه نامه
slang U واژه عامیانه وغیر ادبی
nomenclature U فهرست واژه ها و اصطلاحات یک علم یا یک فن
glossaries U واژه نامه ضمیمه کتاب
catch-phrase U واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
catch-phrases U واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
How do you pronounce [say] that [this] word? U این واژه چه جور تلفظ می شود؟
bawdry U زنا [دین] [حقوق] [واژه قدیمی]
lexigraphy U یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
homely [British E] <adj.> U عادی و خسته کننده [واژه تحقیری]
cantoria U [واژه ای ایتالیایی برای گالری یا تریبون]
parathesis U پیوند دو واژه بی انکه تغییری درانهاروی دهد
Genius Loci U نابغه [واژه لاتین در معماری یا محوطه سازی]
sanshifter U واژه توهین امیز برای نفردونده جلویی
alinik design U واژه ترکی به معنای طرح محرابی یا جانمازی
anglo-chinois U [واژه فرانسوی برای چشم انداز باغ]
to inspan oxen U این واژه را در افریقای جنوبی بکار می برند
to purify the person language U زبان فارسی را از واژه هاوتعبیرات بیگانه یا غیرمصطلح پیراستن
logograph U واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
logogram U واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
this word occurs in gulistan p U این واژه درهمه جای گلستان دیده میشود
kpsi U [واژه مخفف معادل تعداد گره در هر اینچ مربع]
is intervocalic U حرف Pدر واژه میان دو صداواقع شده است
Chrismon U [حرف اول اسم مقدس از سه واژه ی یونانی به نام مسیح]
the word is sanctioned by use U کثرت استعمال این واژه راجزواژههای درست دراورده است
paragram U جناسی که عبارت است ازتغییرحرف یا حروفی ازیک واژه تصحیف
split infinitive U مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
poetaster is pejorative word U شاعرک واژه ایست که برای تحقیر شاعر بکار میرود
split infinitives U مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
worid U کلمه لغت لفظ الفاظ واژه سخن گفتار حرف
Cinquecento U [واژه ای که در قرن شانزدهم ایتالیا در هنر و معماری رنسانس بکار می رفته است.]
electrographic architecture U [واژه ای که توسط تام ولف برای توصیف ساختار تبلیغات الکتریکی به آمریکا آمد.]
Pronoia U واژه ای جدید: حسی که گویا از طرف دنیا برای کمک کردن وجود دارد
fullwrite professional U یک برنامه جدید واژه پردازی برای کامپیوتر مکینتاش که متن را با نمودارهای متمایل به مقصود کاملا" عجین میکند
backwater U محل راکد [عقب افتاده] [عقب مانده] [واژه تحقیری]
philological U وابسته به واژه شناسی یازبان شناسی تاریخی وتطبیقی
Royal Bokhara U فرش سلطنتی بخاراتی [این واژه تجاری به فرش های ترکمنی با کیفیت بالا اطلاق می شود.]
philology U زبان شناسی تاریخی وتطبیقی واژه شناسی
the propriety of a term U درستی یک لفظ یا یک اصطلاح مناسبت یک واژه یا لفظ
lexicographic U وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
mafrash U مفرش [واژه عربی به معنی خوابگاه و یا کیسه خواب می باشد و حالت تزئینی داشته، اطراف تشک خواب و یا جای استراحت را می پوشاند.]
anastylosis U [واژه ای برای ساختار دوباره سازی ساختمان با مواد اصلی و بر طبق سیستم ساختار اصلی]
singular U واژه مفرد صیغه مفرد
kikalak design U طرح قوچ [در ترکی این واژه به معنای شاخ قوچ می باشد. این طرح در فرش های ترکیه بکار رفته و بصورت قرینه در چهار طرف نقطه مرکزی بافته می شود.]
loaning U عاریه واژه عاریه
loan U عاریه واژه عاریه
loans U عاریه واژه عاریه
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1affixation
1popsicle
1pedal pamping
1construed
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com